حکایت
کلاغی را که بعد از یک ماه از زندان اوین به خانه رفته بود پرسیدند که:
هان تو را چه کار با اوین بود .
گفت : بس که غار غار کردم تشنه گشتم بنشستم که آبی بخورد، به جرم همپیاله شدن با بدان یک هفته انفرادی افتادم ، شکایت کردم که جرم من تشنگی بود ،گفتند :
21 روز برای عدم پذیرش جرم میهمان باش .
این حکایت شوخیی بیش نیست لاکن ،
بچه ها شوخی شوخی به قرباغه ها سنگ میزدند ، اما قورباغه ها جدی جدی میموردند